پدر و پسری
داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد.
به زمین افتاد و
داد کشید: آآی ی ی ی!
صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1